مجدالملك قمی(قرن پنجم)
تابش خورشید اسلام بر ایران، موجب گرایش شدید و عمیق و آگاهانه ایرانیان به این آئین آزادیبخش و سعادت آفرین گردید. ولی بعد از رحلت رسول كرم(ص) انحراف بزرگی در جهان اسلام پدیدار شد و كسانی زمام امور مسلمین را به دست گرفتند كه غالباً اعتقادی به اصول و فروع آن نداشتند؛ همانند بنی امیه و بنی عباس. در این روزگاران طولانی و سخت، كم كم مخالفت با سلطه بنی عباس آغاز شد و سلسله هایی همانند طاهریان، غزنویان، سلجوقیان و... پدید آمدند كه البته مذهب غالب آنان بر اساس تسنّن بود. فقط در دو سه شهر این سرزمین، مردم راه امامت و ولایت را به عنوان تنها راه نجات برگزیدند؛ از جمله قم بود كه خاستگاه ده ها محدّث، فقیه و متكلّم اسلامی گردید. علاوه بر این، بعضی از علمای شیعه این شهر نیز به دستگاه حكومت راه یافتند به طوری كه در روزگار حكمیت سلاطین ستمگر، پرچم حمایت و دفاع از اهل بیت و صفحه 179 پیروان آن ها را برافراشتند و خدمات ارزشمند و ماندگاری را از خود به یادگار گذاشتند. این نوشتار در پی معرفی یكی از همین چهره ها است. سلجوقیانیكی از سلسله هایی كه یك سده و اندی در ایران حكومت كردند، سلسله سلجوقیان بود كه اوایل سده پنجم هجری، از ماوراءالنهر، سمرقند و بخارا قیام كردند و به تدریج توانستند با جنگ، قدرت را به چنگ آورند. دوره حكمرانی این طائفه تركمن، از سال 429 آغاز شد و تا سال 590 ادامه و گسترش یافت. بزرگ ترین و معروف ترین پادشاهان خاندان آلب ارسلان، جلال الدین ملكشاه، فرزند آلب ارسلان، و ركن الدین بركیارق بودند.(1) عصر ملكشاهملكشاه از مقتدرترین و شجاع ترین سلاطین سلسله سلجوقی بود. سپاه او بسیاری از سرزمین های دور دست را فتح كرد. خواجه نظام الملك طوسی، كه مردی دانشمند و فرهنگ پرور و سیاست مداری با تدبیر بود، وزیر معروف او بود؛ ولی در اواخر عمر ملكشاه سلجوقی، رابطه خواجه با ملكشاه رو به تیرگی نهاد و ظاهراً از پُست صدارت و وزارت بركنار شد و در همین ایام، خواجه به دست یكی از فدائیان اسماعیلی (پیروان حسن صباح) كشته شد.(2) بركیارقاو فرزند بزرگ ملكشاه بود. كنیه اش «ابوالمظفر» و لقبش «ركن الدین» است. بعد از كش و قوس های فراوانی كه بین او و برخی اعضای خاندانش به صفحه 180 وجود آمد و جنگ های زیادی كه بر سر قدرت به وقوع پیوست، در نهایت بركیارق بر همه آنان پیروز شد و زمام امور را به دست گرفت. او در سال 486، یك سال بعد از مرگ پدرش، به حكومت رسید و در سال 498، بعد از 12 سال حكمرانی، در نزدیك بروجرد بر اثر بیماری سل از دنیا رفت.(3) سیمای وزیردر نیمه اول سده پنجم هجرت، یعنی به سال 441، در قم یا یكی از روستاهای نزدیك این شهر، در خاندانی كه ظاهراً شیعی بودند، كودكی پا به عرصه هستی نهاد كه نام او را «اسعد» برگزیدند. كنیه اش «ابوالفضل» است و چون منسوب به روستایی در قم است، «براوستانی» هم نامیده شده است و به مناسبت این كه براوستان یكی از روستاها یا محلات شهر قم بوده، به «قمی» نام اشتهار یافت. یكی از محدثان قمی، به نام سَلَمة بن خطاب، نیز «براوستانی» است كه گویا در سال 290 چشم از جهان فرو بسته است.(4) براوستاناسعد بن حسن، در كتاب های تاریخی، معروف به براوستانی قمی است. لذا مناسب است كه در این جا، گر چه كوتاه، به موقعیّت این محلّه در روزگاران قدیم و اوایل سده های دوم و سوم هجری اشاره كنیم. شاید معتبرترین و كهن ترین منبع درباره قم، كتاب تاریخ قم، تألیف عالم برجسته شیعه در اواخر سده چهارم هجری باشد. او درباره براوستان چنین می گوید: در خبر است كه بعضی از والیان قم - كه شاید اشاره باشد به خاندان اشعری ها كه از كوفه به قم آمدند - به براوستان نزول كردند. صفحه 181 پس از آن در آن شهر (قم) در آمدند.(5) سپس او در وجه نامگذاری این محلّه می نویسد: چنین می گویند كه بعضی از پادشاهان، از دور آتشی دید بر صحرای براوستان. سؤال كرد كه آن چیست؟ گفتند: برازه است؛ یعنی زبانه آتش. بفرمود تا بدان موضع این ده را بنا كردند و آن را برازستان نام نهاد. سپس به مرور زمان، این كلمه دچار تحریف و قلب شد و گفتند «براوستان.» و براوستان از بزرگ ترین روستاهای قم است. و اما بعضی دیگر می گویند نام این ده در قدیم الایام انبارستان بوده؛ چون انبارهای عجم در آن محلّ قرار داشت.(6) از مجموع سخنان این مورّخ بر می آید كه براوستان در هنگام تألیف این كتاب، از منطقه های معروف در نزدیك قم بوده است. جغرافی دان پرآوازه اسلامی، یاقوت حموی(م: 618) چنین می نگارد: براوستان قریة مِنْ قُری قم. منها الوزیر، اسعد بن محمّد براوستانی، وزیر السطان بركیارق.(7) دیگر بزرگان هم مانند محدّث قمی و محقّق ممقانی، به همین سخن، بسنده كرده اند.(8) همان طور كه محمد بن خالد برقی قمی و فرزند ارجمند او، احمد، از روستای برقه رود از اطراف قم هستند و بدین مناسبت به آن ها برقی می گویند و چون برقه رود از نواحی قم بوده، این بزرگواران قمّی هم نامیده شده اند.(9) با این همه، لقب مشهور اسعد بن حسن، مجدالملك است. درباره خاندان او و نیز پدرش كه چه شخصی و چه موقعیتی داشته و این كه خود این وزیر شیعی دارای فرزندانی بوده یا نه، داده های تاریخی بسیار اندك است و لذا صفحه 182 نمی توان در این باره نظر دقیق و قطعی ارائه كرد.(10) اسعد بن حسن بن موسی بن محمد قمی، در قم نشو و نما كرد و باورهای دینی و اخلاقی اش در این شهر شیعه نشین و دانشمندپرور شكوفا و مستحكم شد. ولی از آن جا كه به حوزه سیاست و مسائل اجتماعی گرایش داشت، از قم به سمت اصفهان، كه مركز حكومت سلجوقیان بود، حركت كرد و در آن شهر اقامت گزید. او كه مردی ادیب و اهل قلم بود، در دستگاه حكومت جهت كتابت و شغل دیوانی انتخاب گردید. پس از چندی، بر اثر لیاقت و شایستگی سیاسی اش در دولت بركیارق، ستاره اقبال او به اوج رسید و از سوی بركیارق به عنوان صدراعظم انتخاب شد و تمامی امور مالی مملكت به دست این سیاستمدار شیعه افتاد. او در دستگاه سلجوقیان از چنان موقعیت درخشان و بلندی برخوردار شد كه به گفته «یاقوت حموی»، شخص بركیارق به شدّت تحت نفوذ و تأثیر او بود.(11) مجدالملك قمی، سالیان متمادی در رأس امور سیاسی و مالی حكومت سلجوقیان قرار داشت و با بهترین شیوه به تدبیر امور می پرداخت. از دیدگاه تاریخ نگاراناز سخنان تاریخ نگاران بزرگ برمی آید كه اسعد بن حسن بن موسی ، مجدالملك قمّی، شیعی مذهب و عنصری خدمتگزار بود كه سیاست را با عبادت خداوند متعال در هم آمیخته بود. ابن اثیر جزری در این باره می گوید: مجدالملك قمی، وزیری بود كه شب ها، بسیار عبادت می كرد و نماز شبش ترك نمی شد. از احسان و صدقه فراوان به مردم، صفحه 183 مخصوصاً علویان، دریغ نمی ورزید. از كمك به افراد آبرومند غافل نبود و از خونریزی، بسیار كراهت داشت. او با این كه شیعی بود، ولی با سایر فِرَق و طوایف مسلمان رفتاری عادلانه داشت.(12) عبدالجلیل رازی درباره او چنین می نگارد: خواجه مجدالملك از شیعیان بسیار معتقد، با اخلاص، اهل بصیرت و دانشمندی عادل بود.(13) قاضی نورالله شوشتری در اثر ارزنده خود، او را از شیعیان خالص شمرده و بسیار از او تجلیل كرده است.(14) آیت الله سید محسن امین می نویسد: مجدالملك قمی وزیری بود كه در انجام دادن خیرات و مبرّات و به جای آوردن عبادت، همانند نماز، روزه و دادن زكات بسیار دقّت و مواظبت داشت. او در درگاه خداوند متعال بسیار عبادت می كرد و نماز می خواند. هرگز بر ضرر دیگران اقدامی نكرد و نان كسی را قطع نكرد.(15) محدّث قمی و محمّدعلی مدرّس تبریزی هم درباره اش گفته اند كه او یكی از وزرای شیعی و امامی در دولت بركیارق سلجوقی بود كه خدمات فراوانی، انجام داد.(16) سایر تاریخ نگاران هم بر آنچه نقل شد، بسنده كرده اند.(17) پاره ای از ویژگی همجدالملك قم، گر چه به عنوان وزیر شیعی، گرایش و محبت عمیق به خاندان پیامبر داشت، ولی اهتمام وافر داشت تا با غیرشیعیان نیز همچون صفحه 184 شیعیان، عادلانه و منصفانه رفتار كند. در این زمینه نقل این داستان، كه در منابع گوناگون آمده، مناسب است. نوشته اند: شمس الاسلام حسنی می گوید: روزی نزد وزیر مجدالملك بودم؛ ناگاه دو بازرگان غریب از راه رسیدند. یكی از آنان اهل شهر حلب در سوریه كه شیعه بود و نامش علی، دیگری از ماوراءالنهر بخارا و سمرقند كه حنفی مذهب و نامش عُمَر بود. گویا این هر دو از پادشاهان زمان مقداری مال طلب داشته بودند و برای وصول طلب خود به آن جا آمده بودند. مجدالملك دستور داد تا به آن تاجر حنفی مذهب، از خزانه كشور پولِ نقد، بدهند ولی آن تاجر شیعی را حواله به یكی از تجار شهری از شهرهای دور دست كرد. مردی كه از نزدیكان مجدالملك بود دچار شگفتی شد و گفت: ای وزیر بزرگ! از شما كه یك وزیر شیعی هستی، جای شگفتی و حیرانی است كه عُمَر را نقد می دهی ولی علی را نسیه! وزیر در جواب گفت: بله من این كار، را كردم اما این كار را انجام دادم تا مردمان بدانند كه در هنگام وزارت و ریاست تعصّب نابجا و دور از انصاف روا نباشد. لذا احسان و نیك رفتاری او شامل سنّی ها هم می شود و جانب آنان را هم رعایت كردم.(18) خصلت برجسته دیگر او این بود كه در انجام كارهای خیر بسیار كوشا بود، به ویژه كارهایی كه در جهت رونق بخشیدن به بارگاه امامان و امام زاده ها بود. یكی از خدمات ارزشمند او در زمان وزارت، ساختن گُنبد بر روی قبور مطهر امامان(ع) بود. مورّخان نوشته اند كه مجدالملك، در قبرستان معروف بقیع در مدینه، بر روی قبور امام حسن و امام زین العابدین و امام محمدباقر و صفحه 185 امام جعفرصادق(ع)، قبّه ای ساخت كه قبر عباس عموی پیامبر كرم هم در زیر این گُنبد قرار می گرفت. و نیز به دستور و كمك او، برای مرقد حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام جواد(ع) گنبد ساخته شد. و همچنین مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری با تلاش بی دریغ او ساخته شد و بر روی قبر عثمان بن مظعون، صحابه بسیار معروف حضرت رسول كرم، در قبرستان بقیع، یك چهار طاقی ساخت.(19) آغاز توطئههمان گونه كه گفته شد، مجدالملك براوستانی قمی، در دستگاه سلجوقیان، از موقعیت ویژه ای برخوردار بود. برخی از صاحب منصبان كینه ورز كه وجود ارزنده او را نمی توانستند تحمّل كنند، درصدد برآمدند كه به هر طریق ممكن، گر چه با ترور فیزیكی، این بزرگوار را از سر راه اهداف شوم خود بردارند. بهانه این توطئه خطرنك، تنگناهای معیشتی و مادی سپاه سلجوقی بود. آن ها سعی داشتند تا چنین القا كنند كه عامل اصلی این تنگناها و سختی ها، مجدالملك قمی است. بهانه ی دیگر این بود كه در گوشه و كنار مملكت بعضی از سران دستگاه سلجوقی، همانند خواجه نظام الملك، به دست فداییان فرقه اسماعیلیه كشته شدند. این ها چنین شایع كردند كه عامل پشت پرده این قتل ها مجدالملك قمی است. آنها با این بهانه ها، به دنبال فرصتی مناسب بودند تا مجدالملك را به قتل برسانند. تا این كه روزی بركیارق سلجوقی از اصفهان راهی شهر زنجان شد؛ هنگامی كه به نزدیك شهر همدان رسید، دستور داد سراپرده او را نصب كنند. صفحه 186 گروهی از سران سپاه سلجوقی نزد بركیارق آمدند و از او خواستند تا مجدالملك را به آنان تحویل دهد. بركیارق كه به خوبی می دانست وزیر دانشمندش انسانی پك و بی گناه است، درخواست آنان را اجابت نكرد. هر چه آنان اصرار ورزیدند كه وارد خیمه شاهی شوند او اجازه ورود به آنان نداد. اما آن افراد، ناگهان به زور وارد سراپرده بركیارق شدند و با شمشیرهای بُرّان، بدن مجدالملك را قطعه قطعه كردند. به این ترتیب ایران را از خدمات یك انسان ارزشمند و فرهنگ دوست، محروم ساختند و لكه ننگی در تاریخ برای خود حك كردند. بیشتر مورّخان، بلكه همه آنان، تاریخ شهادت مجدالملك قمی را در اواخر قرن پنجم هجری، سال 492، نوشته اند. ابن اثیر می گوید: شگفت این جا است كه مجدالملك همواره، در سفر و غیرسفر كفن خود را همراه داشت. روزی كلیددار او در صندوق را باز كرد. هنگامی كه چشم مجدالملك به كفن افتاد، با خود گفت: این كفن به چه كار آید؟ زندگی من با كفن كردن بدنم به آخر نخواهد رسید.(20) از این كلام ابن اثیر معلوم می شود كه گویا به آن مرد بزرگ الهام شده بود كه كشته خواهد شد. بعد از شهادت او، در حالی كه 51 سال بیشتر عمر نداشت، پاره های تن او را به كربلا برده و در كنار مرقد سالار شهیدان به خك سپردند.(21) پاسخ به یك پرسشممكن است این سؤال به ذهن آید كه شیعه خالصی چون اسعد بن حسن، چگونه توانست در دولت سلجوقیان كه غیرشیعه بودند، داخل شود؟ انگیزه سلجوقیان و خود او از وزارت چه بود؟ صفحه 187 پاسخ این است كه: اوّلاً با بررسی عملكرد این مرد بزرگ در زمان صدارت، این نكته به دست می آید كه هدف اصلی او از این اقدام، كمك به پیشبرد تفكر شیعی و یاری شیعیان و نیز ترویج نام امامان بزرگوار شیعه بوده است. گواه بر این ادعا، ساختن بارگاه برای مراقد امامان و امام زادگان است. همان گونه كه خواجه نصیر طوسی با آن موقعیت بلند علمی و فلسفی، در كنار هلكوخان مغول قرار می گیرد تا هم مذهب تشیع را ترویج نماید و هم سلطان وقت را از توطئه علیه شیعیان باز دارد. البته در آن روزگاران، خاندان سلجوقیان بیشتر به حفظ قدرت می اندیشیدند و برای به دست گرفتن قدرت با یكدیگر جنگ می كردند. از این رو، برای رسیدن به سلطنت، گویا توجه چندانی به اختلافات مذهبی نداشتند. ضمناً ساختن بارگاه و گنبد برای قبور بزرگان دین، از منظر كثر مذاهب اسلامی، كاری پسندیده و مستحب است. فقط فرقه وهابیت، كه اخیراً در حجاز ظهور كرده است؛ مخالف این امور است. بنابراین در روزگار این وزیر شیعی، مذاهب اسلامی دیگر مخالف رونق بخشیدن به قبور بزرگان و امامان شیعه نبوده اند. وزرای شیعه در عهد سلجوقیانهنگام پژوهش درباره مجدالملك قمی، به نام دو تن دیگر از وزرای دولت سلجوقیان برخورد كردیم كه آنان نیز قمی هستند و از سیاستمداران شیعی به شمار می آیند. لذا مناسب است این دو نیز به اختصار معرفی شوند. صفحه 188 1. تاجُ المُلك ابوالغنائم قمّیبعد از آن كه خواجه نظام الملك كشته شد، یكی از رجال برجسته شیعی به نام تاج الملك، كه سیاستمداری هوشمند و مدبّر بود، از طرف ملكشاه به سِمَت وزارت منصوب شد. نوشته اند كه پس از چندی، رابطه تاج الملك قمی با خواجه بسیار تیره شد. شاید یك دلیلش این باشد كه خواجه، سنّی مذهب و تاج الملك قمی، شیعه و علاقه مند به خاندان اهل بیت بوده است.(22) 2. شرف الدین ابوطاهر بن سعد قمّیاو نیز یكی از رجال برجسته و لایق شیعی بود. در آغاز جوانی از شهر قم، كه محلّ تولد او بود، به اصفهان رفت و بر اثر قابلیّت و كفایت سیاسی، از چهره های نزدیك به ملكشاه گردید. تا این كه در سال 481 كه مردم مرو از ستم حكمران آن دیار به تنگ آمده بودند، شكایت خویش را به نزد ملكشاه بردند. خواجه نظام الملك، كه در آن هنگام وزیر ملكشاه بود و از قدرت زیادی برخوردار بود، ابوطاهر قمی را به عنوان حكم راهی آن منطقه كرد. ابوطاهر، مدّت چهل سال با كمال انصاف و عدالت، حكومت كرد. چون صاحب دیوان شاه سلجوقی از دنیا رفت، از او خواسته شد كه به اصفهان، مركز حكمرانی سلاجقه، برگردد. پس از بازگشت، این مرد شیعی به مقام وزارت رسید. به گفته قاضی نورالله شوشتری، او به غایت متدیّن و متشرّع بود و در كمال حلم و وقار به امر وزارت اشتغال داشت.(23) ولی دوران صدارت این وزیر شایسته چندان استمرار نیافت و بعد از سه ماه وزارت، عمر او به پایان آمد. بدن او را به مشهد مقدس بردند و در جوار بارگاه ملكوتی حضرت امام رضا(ع) به خك سپرده شد.(24) پی نوشت ها:1 - الكامل فی التاریخ، ج 10، ص 289؛ روضةالصفا، ج 4، ص 302؛ مجالس المؤمنین، ج 2، ص 459؛ معجم البلدان، ج 2، ص 368؛ ریحانة الادب، ج 6، ص 445؛ دائرة المعارف اعلمی، چاپ بیروت، ج 16، ص 105؛ لغت نامه دهخدا؛ دائرة المعارف مصاحب، ج 2، ص 2658؛ اعیان الشیعه، ج 4، ص 299؛ تاریخ ادبیات ایران، دكتر صفا، ج 2، ص 255؛ فرهنگ معین، ج 2، ص 2018؛ اطلاعات عمید، ص 778؛ منتخب التواریخ، ص 131 و 513 و 549؛ فرهنگ عمید، ص 1774 و الكنی و الالقاب، ج 2، ص 67؛ . 2 - مجالس المؤمنین، ج 2، ص 459 . 3 - فرهنگ اطلاعات عمید، ص 238؛ فرهنگ معین، ج 1، ص 257 . 4 - ریحانة الادب، ج 6، ص 445 و الكنی و الالقاب، ج 2، ص 67 . 5 - تاریخ قم، محمد بن حسن اشعری، چاپ طوس، ص 55 . 6 - همان، ص 63 . 7 - معجم البلدان، ج 2، ص 368 . 8 - الكنی و الالقاب، ج 2، ص 67 . 9 - مقدمه كتاب محاسن برقی، چاپ محدّث ارموی، ص یا . 10 - كامل ابن اثیر، ج 10، ص 289؛ اعیان الشیعه، ج 3، ص 299 و معجم البلدان، ج 2، ص 368 . 11 - معجم البلدان، ج 2، ص 368؛ مجالس المؤمنین، ج 2، ص 460؛ منتخب التواریخ، ص 513 . 12 - الكامل، ج 10، ص 299 . 13 و 14 - مجالس المؤمنین، ج 2، ص 459 . 15 - اعیان الشیعه، ج 3، ص 299 . 16 - ریحانة الادب، ج 6، ص 445 و الكنی و الالقاب، ج 2، ص 67 . 17 - مانند علامه دهخدا و ملاهاشم خراسانی در منتخب التواریخ . 18 - مجالس المؤمنین، ج 2، ص 460 و اعیان الشیعه، ج 3، ص 299 . 19 - همان و منتخب التواریخ ص 513؛ الكنی و الالقاب، ج 2، ص 67 و دائرة المعارف اعلمی، ج 16، ص 105 . 20 - الكامل فی التاریخ، ج 10، ص 299؛ اعیان الشیعه، ج 3، ص 299 و مجالس المؤمنین، ج 2، ص 460 . 21 - اعیان الشیعه، ج 3، ص 299 . 22 - تاریخ ادبیات، ج 2، ص 255 و مجالس المؤمنین، ج 2، ص 461 . 23 و 24 - مجالس المؤمنین، ج 2، ص 462 . |
بزرگان عرفان و معنویت