حکایت عرفانی
بايزيد بسطامي
بايزيد بسطامي
که او را سلطانالعارفين لقب دادهاند وقتي به اتحاد با حق نائل آمد گفت:
سبحاني ما اعظم شأني. کساني که اهل عرفان نيستند و حال او را درک نميکنند،
به او نسبت کفر ميدهند. بايزيد در مناجاتش ميگفت: الهي تا با توام بيش
از همهام و تا با خودم هستم کمتر از همهام. و نيز ميگفت "عجيب
نيست که من تو را دوست دارم زيرا من بندهام و محتاج، عجيب آن است که تو
مرا دوست ميداري و خداوند و پادشاه و بينياز هستي. "
بايزيد
به احمد خضرويه که او نيز از عرفاست گفت: احمد تا کي سياحت ميکني و گرد
عالم ميگردي؟ احمد گفت: چون آب يک جا ايستد متغير شود. بايزيد گفت چرا
دريا نباشي تا هيچ چيز نتواند تغييرت بدهد و آلودهات کند.
بزرگان عرفان و معنویت