حکایت عرفانی
حکایت عرفانی
دیگر دزد دین که نیستم! روزی کسی در راهی بسته ای یافت که در آنها چیزهایی گرانبها بود و آیته الکرسی هم پیوست آن بود آن آن فرد بسته را به صاحبش رد کرد.او را گفتند چرا این همه مال را از دست دادی؟گفت:صاحب مال عقیده داشت که این آیه مال او را از دزد نگاه میدارد و من دزد مال هستم نه دزد دین!اگر آن را پس نمیدادم در عقیده صاحب آن خللی راجع به دین روی میداد آن وقت من دزد دین هم بودم!
+ نوشته شده در یکشنبه بیستم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 15:27 توسط رستمي
|
بزرگان عرفان و معنویت